یک آجرکار خوب، دست مشتری خود را کار می کرد. بچه به تواناییهای پسر مشکوک بود و از او پرسید که آیا واقعاً کار را به خوبی انجام داده است و آیا دیوار حیاط خلوت واقعاً صاف است یا نه. آن وقت بود که کارگر «هوا گرفت» و پاسخ داد: آقا، اینجا هر کاری از روی هوس انجام می دهیم، کار است، زمین را می گذاریم، دیک را می گذاریم، هر طور مشتری بخواهد. این تمام چیزی بود که ولگرد می خواست بشنود.