عموی شیطون بابای بزرگ رو آورد تا فاحشه کوچولوی خصوصیش رو لعنت کنه. این شهروند اولین مرد او بود، کسی که مسئول شکستن مهر و موم مقعدش بود. شاید به همین دلیل است که احساس می کند مالک است و به پسر اجازه نمی دهد بدون اجازه او با پسران دیگر بیرون برود. اما شیطون شروع به گلایه کرد، بالاخره با وجود اینکه مرد بزرگ خوب رفتار می کرد، می خواست شلاق را عوض کند. آخر هفته بود که یک دوست پشمالو، بابای بزرگ راننده کامیون را آورد و گفت: من نمی خواستم عوض شوم، عوضی، پس خروس راننده کامیون را تحمل کن!