مکید و در کوله پشتی توریستی مستقیم نشست. او در مرکز شهر بود که مردی را دید که نقشه ای در دست داشت و یک کوله پشتی داشت. او یک کت نایک پوشیده بود، یکی از آنهایی که مواد ظریفی داشت که به او اجازه میدهد برآمدگی را نشان دهد. این شاهین را بسیار هیجان زده کرد، زیرا طاقت دیدن دیک را نداشت و به سمت او رفت: به زبان من صحبت می کند؟ شما اهل کجا هستید؟ پسره چیزی نفهمید، بنابراین ژولیده با دستش حرکات زشتی انجام داد. سپس غریبه خندید و نشانی از پول ساخت. آن مرد انعام می خواست و بدجنس پذیرفت که بپردازد. سپس او فقط به دنبال حرامزاده به خانه اش رفت.