در اتاق پسر، لکها میآیند تا لعنت کنند و لذت ببرند - 5. پسر در را زد و پرسید که آیا میتواند برای استراحت وارد شود. ساعت 5 صبح بود و برادر مشغول بود و تمام شب از رقص لذت می برد. البته حرامزاده ملاقات او را پذیرفت، بالاخره او نمی توانست از خوردن یک فیله کوچک مانند آن برای صبحانه امتناع کند. اما بچه حوصله هیچ کاری را نداشت، فقط دراز کشید و از غذا خوردن لذت برد.