مردی از نمایشگاه رول حتی رول هایی روی چوب درست می کرد. در آنجا، در میدان مرکزی، تمام گروه برای برگزاری نمایشگاه رول خود جمع می شوند. همه چیز دارد، از چیزهایی که در سطل زباله پیدا می شود تا محصولات دزدیده شده، مانند تلفن همراه و دوچرخه. آن مرد دوست دارد به آنجا برود، نه به این دلیل که میخواهد چیزی بخرد، بلکه در آن مکان تنگ با بدخواهان در مرکز باشد. آن روز او نزدیک یک مرد سیاهپوست ایستاده بود، در حالی که دو ماکت تلفن همراه در دست داشت. در آن چنگال، او در نهایت دستش را روی اندام های خصوصی مرد «لمس» کرد، او خندید و پاسخ داد: هی، اگر بیدار شود باید او را بخواباند. ما هم با او تجارت می کنیم…