او بابای بزرگ را شیر میداد، صورتش تقدیر شد و از خنده منفجر شد. از هیچ جا، پیام مخاطب گفت که او به معنای واقعی کلمه در مطب خسته شده است و از او پرسیده بود که آیا او در اطراف است تا به او ضربه بزند و وزن تخمها را کاهش دهد. بله، من هستم، من اینجا هستم. او وارد ساختمان شد و به آنجا رفت، فقط متوجه نشد که مرد بالغ واقعاً بار است، زیرا وقتی آمد، یک شیر خوب به او داد که باعث شد گوساله از خنده منفجر شود.