رفت روستا زندگی کرد و غلاف شمشیر پیاده شد – 2. چه خوب که خانه اش دور از مقر مزرعه است. بنابراین، زمانی که پیاده داخل و خارج از آنجا در حال حاضر، او از خود لذت می برد، زیرا تبر او با الاغ رایگان و آسانی که به تازگی وارد شده است، پر می شود. وقتی او آماده می شد، کار زود شروع شد. مرد بزرگ با گرما وارد شد و گفت که آن زن باردار است و نیاز به تسکین دارد. سپس، در وقت ناهار، مرد چاق که از خلقت مراقبت می کند، آمد و نمی خواست دست از لعنتی بردارد. اما الاغش هنوز چوب را تحمل می کرد و حتی از دو نفر عصا گرفت.
یک نظر برای "او برای زندگی در حومه شهر رفت و غلاف شمشیر پیاده شد - 2"
مشخصات این پسر چیست؟