برق پریز را تعمیر کرد و یک کار با بادکنک انجام داد. درست زمانی که با کامپیوتر کار می کردم، سوکت قطع شد و کلید قطع شد. در این مواقع داشتن همسایه ای که سخت کار می کند و مشکل را حل می کند سودمند است. بنابراین در خانه اش را زد و درخواست کمک کرد. مرد با چمدانش رسید و در نیم ساعت همه چیز را جمع کرد. کی همسایه شدی؟ هیچی، برای دوستی ما بمون. حرامزاده وارد شد و مطالب پسر را احساس کرد و گفت: پس من می خواهم به روشی بسیار خوشایند پرداخت کنم، باشه؟