دونزلینیو صورت گلگونش را به گونه پسر کوچک داد. با وجود اینکه عوضی و شیطون بود، هرگز به بچه همسایه توجه نکرده بود. او مردانی را ترجیح می داد که کمی بزرگتر بودند و ظاهراً این نگرش تمایل پسر را برانگیخت که او شروع به تحریک کرد. هر وقت میتوانست، مدام دیکش را حرکت میداد و صدای تپانچه را نشان میداد، انگار میگوید: بیا، زود بگیرش. دوشیزه هنوز یک موم داشت اما وقتی پسر عضوش را از لباس زیر بیرون آورد و نشان داد آن را گم کرد. زنگ زد تا وارد آپارتمان شود و البته از در پشتی.