ایده ای داشت و طعم خروس کلکسیونر مقوا را چشید. بزی که مردهای مالوکئیرو، روستایی و معمولی را دوست دارد، وقتی سبزه را دید که با گاری پر از مقوا از آنجا می گذرد، دیوانه شد، آن شورت فوتبالیست قدیمی به خوبی روی اسباب بازی مشخص شد. سوت زد و دوید تا جعبه هایی را که در حیاط گذاشته بود بیاورد تا دور بریزد. او مطالب را به آن مرد داد و بسیار سپاسگزار بود و در آن زمان مرد باهوش طعمه را پرتاب کرد، یا بهتر است بگوییم خط مستقیم: اگر به من اجازه بدهی دیکت را بمکم، بیشتر از من تشکر می کنی. آیا آن را دوست دارید؟ آره. پس سریع بریم پشت دیوار و تو بمکی...