گوساله گرسنه دیک بابای بزرگ را دوشید

3K

راهنما

گوساله گرسنه دیک بابای بزرگ را دوشید. پیرمرد آمد در را زد و چمدانش را پرت کرد و روی مبل نشست. او فکر کرد که باید استرس ناشی از کار باشد. پس آمد و پرسید: مشکل در کار؟ برای آرامش بخشی کمک می خواهم. بله، البته، پیرمرد پاسخ داد، از قبل می دانست که قرار است این اتفاق بیفتد. دهان مخملی قرار بود دیک او را بمکد و طعم خوبی به آن بدهد و فقط وقتی می‌توانست شیر ​​را بچشد.
گوساله گرسنه دیک بابای بزرگ را دوشید
 

نظرات

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند با *